آترینآترین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

آترین

۲۲ تیر ۹۲

سلام این ۵شنبه ای که گذشت؛ عمو فرید و خانواده فرناز حون اینها خونه ما دعوت بودن؛ از کارهای آترین بگم که هر کاری دلش خواست کرد و حسابی آتیش سوزوند و اینقدر گیلاس خورد که هم لباسش لک شد؛ هم فرش خونمون؛ اینقدر به عمو فرید گفت این رو خوام اون رو خوام؛ اینقدر آهنگ جونی رو گذاشت و رقصید و سر میز شام هم بغل فرهاد جان نشسته بود و یک بند میگفت آقا آقا اون روو خوااااام؛ دیگه واسه ما آبرو نزاشت ::) راستی دیروز پریروز جامدادی ای که مامان واسش از مکه آورده بود دستش بود؛ گفتم این رو کی واست خریده؛ گفت مامی مشته؛ باورم نمیشد که میفهمه و یادش مونده دیشب هم موقع خواب؛ الکی ادای حرف زدن رو درمیاورد و بدون صدا حرف میزد و مثلا من رو سر کار گذاشته بود و کل...
23 تير 1392

۱۶ تیر ۹۲

بهش میگم آترین؛ می می نی چی میخواست هی داد میزد؟ میگه بنی بنی بنیییییی (بستنی) بعد میگم مامانش بهش چی میگه: میگه ماشین قان قان و یه عالمه حرفای دیگه(یعنی گفته که داد میزنی نمیتونی بستنی بخوری؛ برو با ماشینات بازی کن)  اینم آترین و رایان تو تولد سورپرایزی بابابابک؛ (هرچند که من اصلا خوشم نمیاد که آترین با آی‌پد بازی کنه ولی دیگه وقتی رایان هست نمیزاره اون بچه بشینه و بازی کنه به همین خاطر مجبوریم دیگه) آترین خوابالو پارک آب و آتش آترین و آرنیکا که آترین صداش میکنه آنا خونه عمو محمد اینا جاهل آترین نمکی بازم که ادای مامیت رو در آوردی که بچه جون فوتبال ایران و کره جنوبی رستوران بونو ...
16 تير 1392

15 تیر 92

سلام سلام از کارهای بامزه آترین بگم دیگه هر حرفی بهش میزنیم کامل میفهمه؛ هر وقت میزارمش و میرم جایی کار دارم قبلش براش توضیح میدم و میگم که میرم و کار دارم و میام خیلی قشنگ قبول میکنه و میاد دم در بای بای میبکنه؛ شبها میاد بین ما میخوابه اونم جوری که انگار ما رفتیم سر جای آقا خوابیدیم همچین من و بابک رو میزنه کنار و سرش رو میزاره رو بالشتمون حالا اون که یهو نصفه شب پاش میخوره تو سر و صورتمون بماند؛ هر کاری رو باید دیگه خودش انجام بده و یکبند میگه  آشرین یعنی آترین انجام بده؛ شبها که میخواد بخوابه صد بار آب میخوره یعنی تا میگی لالا میگه آب خوااااااامممممممم تا کنارش دراز میکشی آبَ خوااامممممممممم؛ آترین و دایی همایون عزیزش: و...
15 تير 1392

امروز 11 تیرماه 1392

سلام تبریک: فوتبالم که بردیم، شب بیاد موندنی بود. میدان محسنی رستوران بغل برگر ذغالی (آقا، آقا،... سوس) آترین مو سیخ سیخی ...
11 تير 1392

۱ تیر ۹۲

۵شنبه مامی مشته اینا از مکه اومدن و دیگه ما هممون اونجا بودیم و تا بابک و همایون مامان اینها رو از فرودگاه آوردن دیگه ۲ نصف شب شده بود و شام خوردیم و تا هاله اینها رو رسوندیم و اومدیم خونه دیگه ۵ صبح شده بود آترین هم که همش دنبال ماهان و عاشق ماهان جمعه هم دوباره نهار و شام خونه مامان اینا بودیم و رها و آوا و خاله ناهید و افسانه هم بودن به أتی که خیلی خوش گذشت و دنبال بجچه ها از این اتاق به اون اتاق اتفاق مهم: آترین ۵شنبه موهاش رو کوتاه کرد و دوباره شد آترین موسیخ سیخی ۵شنبه هم با بابک و آتی رفتیم نهار بونن ظفر و ایشون آتیش سوزوندن و میگفت(بلند): آقا آقااااااااا سس خوام  آترین و ماهان قرتی قرتی عموفرید مهربون ...
1 تير 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آترین می باشد